کتاب The Giving Tree اثر ش...
تولدت مبارک آیدا 🎂🎁🎉
خلسگی دویدن یا Runner’s High اون حالییه که وقت...
پاول وسط صحرای اراکیس وایستاده بود. شنها زیر ب...
وقتی بیدار شد حس کرد که یه گرمایی روی صورتش عه،...
مدوسا وحشت کرده بود و کلی مار هم دور سر و صورت ...
اولش، فقط سه تا رنگ بود، زرد، قرمز و ابی که قرم...
خورشید غروب کرد و کرم شب تاب به دنیا اومد، پرها...
سوپرمن حس کرد این خود زمینه که نمیذاره زنده بو...
پسر: میتونم… میتونم قوی باشم؟ حتی اگه ته دلم ...
مکی داشت به پرنده ها نگاه میکرد که پرواز میکردن...
ماه جواب داد: من هر شب یکمی کوچیک تر میشم، وقتی...
ستاره ها شبتون بخیر، اسمون شب تو هم بخیر، همه ص...
تاریکی منو محکم بغل کرد و شروع کرد به پرواز کرد...
ستاره اینجا همیشه صلح و آرامشه؛ اما اونجا، روی ...
ما آدما یه جورایی به قصه معتادیم. حتی وقتی بدنمون میخوابه، ذهنمون بیداره و واسه خودش قصه میگه. من سپهرم. دنیایی که میبینم پر از قصهست: قصهی من، قصهی تو، قصهی زمین، ماه، ستارهها و حتی کل کیهان. خیلی قصهها گفته شدن، خیلیهاشون هنوز منتظرن و خب… همین الان هم ما داریم قصههامونو میسازیم. من به جادوی قصهها باور دارم. فکر میکنم یه قصه میتونه همهچیزو عوض کنه؛ بسازه، خراب کنه یا حتی آروم کنه. قصهها قدرت شفا دارن، هم واسه دلِ آدما، هم واسه زمین. اینجا قراره از همین جادوی قصهها استفاده کنیم. به بلوماکست خوش اومدی! ✨
کامنتی ثبت نشده است
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است